شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

روز پنجم

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۶ ب.ظ

 

امپراطور نینی از بین اسباب بازی هاش، قطارش رو پیدا کرد و گفت براش روشنش کنم. واگن ها رو به لوکوموتیو وصل کردم و تا اومدم ریل ها رو نصب کنم، امپراطور دکمه ی قطار رو زد و قطار بدون ریل توی خونه راه افتاد و اون ور اتاق، به دیوار خورد و واژگون شد. صحنه ی سورئالی بود. حس عجیبی داشت حرکت یه قطار بدون ریل. به این فکر کردم که این حرکتش، چقدر با ذات قطار بودنش در تضاده و بعد به این فکر افتادم که چقدر آدم هایی که بر خلاف ذات شون رفتار می کنن ترسناک میشن. مثلا مادرهایی که مادر بودن رو کنار میذارن یا مردهایی که مثل یه مرد رفتار نمیکنن یا زن هایی که هرچیزی هستن به جز یک زن.

بعد دیدم چه فرصتی از این بهتر؟ بنشینم اسباب بازی ها رو دسته بندی کنم. حدود دو ماه پیش، داده بودم برای اسباب بازی ها کیسه بدوزن. سبد اسباب بازی ها رو کف زمین خالی کردم و امپراطور حسابی از این هرج و مرج ذوق زده شد. توپ ها، لگوهای خونه سازی، بازی های فکری و حیوانات رو دسته بندی کردم. آخرین حیوان ها رو که جمع کردم، امپراطور به وضعیت مشکوک شد و احتمالا حس کرد به اعتمادش خیانت شده. در نتیجه بدو بدو اومد سراغ کیسه ها که خالی شون کنه ولی نتونست. چون کیسه ها رو سریع بردم توی اتاق و الحمدالله فعلا دستش به دستگیره ی در نمی رسه. بعد چهار بار کتاب پوتکا و پوتکا و دو بار کتاب میوه ها رو براش خوندم که دیدم حالم داره بد میشه. انگار تمام انرژی های خوب دنیا تموم شده بود و توی مغزم قیر ریخته بودن. تا دو سه سال پیش، وقتی این حالت شروع میشد، گاهی تا هفته ها باقی می موند. شرایط جوری می شد که حتی توانایی انجام کارهای روزمره رو نداشتم و توضیحی هم نداشتم برای این وضعیت. با این حال، وقتی امروز باز دچار این وضعیت روحی شدم، غذا رو درست کردم و برای مدیریت امپراطور، مجبور شدم به تلویزیون پناه ببرم. حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم و نمیتونستم افکارم رو جمع کنم. ولی می تونستم بفهمم، تمام افکار منفی و فشارهای روانی این مدت، به این شکل داره خودش رو نشون میده. امپراطور از خونه موندن کلافه شده بود و پدر امپراطور احتمالا دیروقت می رسید، در نتیجه با هر سختی که بود، خودم رو مجبور کردم که بریم بیرون.

مسجد معمولا جای خوبی برای بچه های کوچیک نیست چون همیشه یه خانم پیر بی اعصاب یا یه خانم جوان عصاقورت داده ی جلسه ای آماده ست که در مورد تربیت بچه و شلوغ کاریش با لحن بدی تذکر بده. به همین خاطر، هیچوقت امپراطور رو سمت زنونه نمی برم و ایشون با پدرشون تشریف می برن مردونه(برای نیم وجب بچه چه القاب و تشریفاتی می نویسم من!). ولی امروز با امپراطور رفتیم سمت زنونه. نماز رو به جماعت نخوندم که بشه راحت تر مدیریتش کرد. یه بار هم از جلوی چشمم دور شد که تا خواستم نمازم رو بشکنم پیداش شد! بعد از نماز، یه خانم بهش نون سنگگ داد با پنیر. معمولا پنیر اون هم پاستوریزه نمیدم به بچه ولی لطف اون خانم رو نمیشد رد کرد. امپراطور هم سنگ تمام گذاشت و با هر گاز میگفت: به به! هام هام! و بعد با خوشحالی لقمه ش رو نشونم میداد. خلاصه حیثیت برای من نذاشت. بعد برگشتیم خونه و سه ساعت باقی مونده تا ساعت خوابش رو به هر شکلی که بود، گذروندیم. همین.

پی نوشت: عراق رو کجای دلم بذارم؟

 

  • ۹۸/۰۹/۰۸
  • ۱۳۸ نمایش
  • شبگرد

نظرات (۵)

  • یک مسلمان ...
  • چقدر خوب...

    هم قلمتون، هم همه چیز...خدا حفظتون کنه.

     

    + آخه تلویزیون...؟؟؟ عالم ازین زشت تر پناه ندارد!

     

    + کربلا را بگذارید که حج در پیش است! ایران خودمون رو بچسبیم فعلا.

    پاسخ:
    ممنونم. لطف دارید

    یه زمانی قبل از اینکه امپراطور نینی به دنیا بیاد، تلویزیون ما ماهی یه بار هم روشن نمیشد. ولی الان گاهی واقعا مجبور میشم. بچه توی سنی که امپراطور داره، فوق العاده زود حوصله  ش سر میره. اگر تمام روز هم سرگرمش کنم، باز هم حوصله ش سرمیره و گریه میکنه. پس برای غذا درست کردن یا کمی استراحت کردن، چاره ای نیست.

    +بحران های ایران و عراق و لبنان و سوریه رو در یک فضا ببینید. این ها همه به هم مرتبط هستن
  • یک مسلمان ...
  • تحلیل تون در مورد وضعیت عراق و نقش ایران چیه؟

    اصلا اینا کین؟ مردمن؟ شورشی وابسته به غربن؟

     

    پ.ن: یه کتاب تاریخ سیاسی عراق توی کتابخونه مسجد کوی هست که عجیب دلبری می کنه...

    به همم ریخته است مدت هاست!

    چند ماهه به خودم قول میدم بالاخره یه روز می خونیش ان شاءالله.. و هر روز سرم شلوغ تر میشه.

    پاسخ:
    در مورد عراق، من کارشناسش نیستم. ولی چیزی که از فضا دیدم رو می نویسم:
    توی عراق هم مثل ایران، یکسری مردم هستن که واقعا حق دارن اعتراض کنن و یک عده هم آموزش دیده هستن و با حساب و کتاب دارن پیش میرن.
    بعد از اینکه آمریکا به عراق حمله کرد و حکومت صدام سقوط کرد، یه ساختار سیاسی جدید چید. توی این ساختار سیاسی، حکومت بین کردها، شیعه ها و سنی ها تقسیم میشه. به این صورت که رئیس مجلس برای یک گروهه، نخست وزیر برای یک گروهه و رئیس جمهور برای یک گروه. این ساختار در ظاهر از جنگ داخلی جلوگیری میکنه ولی در اصل، اجازه نمیده یه حکومت مقتدر و قوی شکل بگیره. اتفاقا بعد از جنگ بوسنی هم با صلح دیتون، یه همچین ساختار سیاسی شکل گرفت. البته نه دقیقا مثل عراق، بلکه ساختاری بود که قدرت بین اقوام مختلف میگشت و هم سر قربانیان اصلی یعنی مسلمون ها کلاه رفت و هم از قدرت گرفتن اون ها جلوگیری کرد.
    چند سال بعد از سقوط صدام، ایران قدرتش کم کم بیشتر شد در عراق. من در مورد خوب یا بد بودن این مساله حرف نمی زنم. الان صرفا می گم اثر گذار بود. بعد از جنگ با داعش و شکستش در سوریه و عراق، قدرت ایران خیلی بیشتر شد. یا اجازه بدید بگم قدرت مقاومت که چیزی فراتر از یه کشوره افزایش پیدا کرد. ارتش مردمی عراق(حشد الشعبی) و چندین گروه نظامی شیعه ی دیگه، با تجربه ی جنگ علیه داعش قوی شدن و بین نیروهای مقاومت در کشورهای مختلف، یه اتحاد عالی شکل گرفت. این وسط، هر کسی صحنه رو میدید متوجه میشد اسرائیل توی خطر جدیه!
    ولی حالا چی؟ صحنه رو دارن به نفع خودشون تغییر میدن. عربستان بسیار پول خرج کرده و آمریکا در این چند سال اخیر، با تقویت ان جی او ها شبکه سازی کرده و خیلی خوب دارن کارشون رو پیش می برن. نیروهای مقاومت هم پیروزیشون رو که با این همه زحمت به دست آورده بودن، دارن دو دستی تقدیم دشمن می کنن. دلیلش هم فراموشیه و تلاشی که ما برای ثبت اتفاقات و روایت شون نکردیم.
    از طرفی، مردم عراق و به خصوص جوون های زیر بیست سالشون، وضعیت اسفبار اقتصادی و ساختار سیاسی خودشون رو می بینن و با آرمان شهری که سریال های عربی از کشورهای پولدار حاشیه خلیج فارس و عربستان نشون میدن مقایسه میکنن و دنبال مقصر می گردن و خب، مدت هاست ما به عنوان مقصر معرفی شدیم. رسانه های سعودی و آمریکایی ما رو به عنوان مقصر معرفی کردن.

  • یک مسلمان ...
  • بچه که بله

    امیرعلی 4 ساله رو هم مجبورن براش کارتون بذارن.

    فکر کردم خودتون تلویزیون می بینید :)

     

    من با افتخار ازون آدمای مزخرف نچسبی هستم که تلویزیون نمی بینم یا اگه ببینم شبکه 4 و پرس تی وی می بینم!:)

    پاسخ:
    نه تلویزیون نمی بینم. حوصله ش رو ندارم در واقع.

    ما روزی شش کلیپ مداحی از بنی فاطمه می بینیم به لطف امپراطور :) 

    چقدر این روزنوشتات خوبن...

    مخصوصا تعاملت با امپراطور:))))

    یاد بگیرم یکم

    پاسخ:
    خواهش می کنم. لطف داری :)
    ما درس پس میدیم خدمت شما
  • یک مسلمان ...
  • ممنونم بابت تحلیل کامل تون...گذاشته بودم سر فرصت بخونمش.

    به این نکته توجه نکرده بودم تا به حال که تقسیم حکومت بین مذاهب و اقوام مختلف چقدر می تونه دست انداز ایجاد کنه در استفاده حداکثری از ظرفیت های یک کشور مثل عراق.

    هرچند، ما هیچ وقت راه حل جایگزینی هم نداشتیم توی عرصه تئوری و دانشگاهی که به دنیا عرضه کنیم یا توی ساختار سیاسی کشورهایی مثل عراق با تبلیغات تزریقش کنیم. 

    پاسخ:
    متاسفانه نه راه حل جایگزینی داریم و نه فکر می کنیم اصلا راه حل جایگزینی لازم هست و نه توانایی تزریقش رو با تبلیغات داریم...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی