شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

سربالایی

۱۷
خرداد


چند ماهِ پیش کارم رو تحویل دادم. دلیلش خوددرگیری رئیسم بود و البته از کسی که به واسطه ی آقازاده بودن آسانسوری رشد کرده، انتظار بیشتری نمیره. از اون روز تا الان، تحت فشار روانی شدیدم. متاسفانه من آدم کاری نکردن نیستم و این وضعیت داره دیوانه م میکنه. برای موقعیت های کاری جدید هم وسواس زیادی به خرج میدم و چندین مولفه رو در نظر میگیرم که مهمترینش اینه: جای شخص مستحق تری رو اشغال نکنم! من نمیتونم به خاطر احساسات شخصیم، موقعیت شغلی یه پسر جوون که قصد ازدواج داره رو اشغال کنم یا حقوقی رو دریافت کنم که فرق زیادی به حال زندگیم نداره ولی خانم یا آقای دیگه ای هست که به این حقوق برای گذران زندگیش نیازمنده. سازگاری کار با شرایط زندگیم هم مهمه و فقط امکان دورکاری دارم.  خلاصه اینجوریه که روزها و شب ها میگذره و من پریشون تر میشم. روزها که درگیر رسیدگی به امورات امپراطور نینی هستم و شب ها تا دیر وقت، ذهنم درگیر اینه که چه کاری ازم برمیاد؟ حتی گاهی برای خروج از این فضا به کار تباهی مثل ارشد خوندن فکر میکنم! قسمت ترسناک کار اینجاست که هرچه از فضای فعالیت مفید فاصله میگیرم، تغییراتی رو در روحیه م می بینم که باهاش بیگانه بودم تا الان. مثلا روز به روز بیشتر از فضای بحث های جدی فاصله میگیرم و موضوعاتی که بهشون فکر میکنم دم دستی تر و سطحی تر میشن.

این روزها بیشتر از هر روز دیگه ای، جای خالی خانواده م رو حس میکنم. خانواده ای که اگر بهشون نزدیک بودم یا حداقل هفته ای یه بار می دیدمشون، زندگی برام آسون تر میشد. به هر حال شرایط فعلی جور دیگه ایه و باید با تمام قوا جلوی مچاله شدن روحیه م رو بگیرم.


  • ۵ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۸ ، ۰۷:۱۲
  • ۱۸۲ نمایش
  • شبگرد

پست موقت

۱۱
خرداد


حالا نه اینکه چیز خاصی بخوام بنویسم. ولی یه کانال توی بله ساختم:

shabgard24

  • ۰ نظر
  • ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۲
  • ۱۰۶ نمایش
  • شبگرد

493

۲۹
ارديبهشت


از این شلوارها که پایین پاچه شون کش داره میخرید و می پوشید؟

در روزگاران گذشته، مامان های خانواده ی ما به شلوار بچه های زیر دو سال شون کش میزدن که اگر از مشمای بچه، پی پی بیرون زد، بالای کش جمع بشه. شخصا بارها بچه هایی با این وضعیت رو مشاهده کردم!

خلاصه خواستم حسم رو نسبت به این مدل شلوار به عرضتون برسونم :)


  • ۲ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۴۳
  • ۱۹۸ نمایش
  • شبگرد

ما و شوروی

۲۳
ارديبهشت


ما شوروی نیستیم ولی خیلی ها فکر میکنن هستیم. خیلی ها یعنی دشمن و یه عده ی داخلی که یکسری اشتباهات محاسباتی دارن. در نتیجه، اگر قصد داریم بفهمیم که جبهه دشمن با چه الگویی داره پیش میره، باید تاریخ صد سال اخیر روسیه رو بخونیم. بعضی از اقدامات به قدری با هم شباهت دارن که آدم متعجب میشه!

پی نوشت: یکی از واضح ترین موارد، تلاش برای فروپاشی و تجزیه ست. یه عده چاقو برداشتن و روی مرزهای بعضی استان ها میکشن، با این برنامه که در زمان مورد نظر، کشور روی این خراشیدگی ها تکه تکه بشه.


  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۳۳
  • ۱۳۶ نمایش
  • شبگرد

491

۱۷
ارديبهشت

ساختارهای قدرت، چه بلایی میتونه سر آدم بیاره؟
سه چهار ساله این بنده ی خدا رو دورادور میشناسم. یه مدت وبلاگش رو میخوندم و بعد نوبت توییترش رسید و پیج اینستاگرامش. خوشحال بودم که این مدل آدم های خوشفکر وجود دارن و بعد که مقامش کمی بالاتر رفت، خوشحال تر شدم. سطوح بالای مدیریت فرهنگی، به همچین آدم هایی نیاز داره. تا اینکه اخیرا فرصت کردم و مطالب جدیدش رو خوندم. آقای محترم رسما تبدیل شده به توجیه کننده و مدافع سازمان و البته مدیرانش که تعریفی هم نیستن ابدا. یه کلونی هم دور خودش تشکیل داده که شامل یه سری آدم معروفه.
نمیدونم واقعا چی فکر کردم با خودم در مورد آدم ها و قدرت؟ رشد توی ساختار، دقیقا همین رفتارها رو نیاز داره. اگر نه، همه چیز اینقدر گند نبود! اینطور هم نباشی، میندازنت بیرون یا یه گوشه جوری منزوی ت میکنن که از همه چیز و همه کس ببری!


  • ۴ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۶:۳۰
  • ۱۷۳ نمایش
  • شبگرد

490

۱۵
ارديبهشت

نمیدونم گفتن این به درد دیگران میخوره یا نه، ولی من هر سال ماه رمضون در آرزوی ختم قرآن می موندم. سعی میکردم هر روز با جزء خوانی پیش برم ولی نهایتا میتونستم خودم رو تا جزء دوازدهم برسونم. تا اینکه پارسال تصمیم گرفتم روش رو عوض کنم و به جای جزءخوانی، سوره به سوره پیش برم. یه برگ کاغذ برداشتم و اسم صد و چهارده سوره رو نوشتم،  یه قرآن با فونت آسون انتخاب کردم و شروع کردم. هر بار به طور اتفاقی یه سوره رو انتخاب میکردم و میخوندم و بعد با کیف فراوان، جلوی سوره تیک میزدم. اینطور عالی پیش رفتم. گفتم شاید دلتون بخواد این روش رو امتحان کنید.

  • ۷ نظر
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۲۰
  • ۲۵۷ نمایش
  • شبگرد

بوردیو 2019

۱۳
ارديبهشت


یه دانشگاهی هم هست که نمیدونم توی هواش دقیقا چی هست، ولی هر کی اونجا نفس میکشه، با توهمات عجیب و غریب خارج میشه. (استثناهایی هم طبیعتا وجود داره)

آخرین توهمی که یکی از خروجی های این دانشگاه نشون داد، پست یکی از داورهای برنامه تلویزیونی عصر جدید بود که تلویحا خودش رو با بوردیو مقایسه کرده بود. آقای بوردیوی ایران، ببینیم وسط پشتک وارو زدن های ملت، چه نسخه ای برای فرهنگ بدبخت مملکتمون می پیچی :) 



  • ۱ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۱۱
  • ۱۳۲ نمایش
  • شبگرد

قتل مدرن

۱۲
ارديبهشت


طرفدارهای سقط جنین، بد نیست فیلم واکنش جنین در مقابل کورتاژ رو ببینن. دست و پایی که اون موجود کوچیک و بی دفاع برای زندگی میزنه. بدن، بدن شماست؟ اوکی. پس سعی کنید در مورد بدنتون و راه های جلوگیری از باردار شدن، مطالعه کنید و مثل انسان های بدوی نباشید. بچه وقتی به وجود بیاد، دیگه یه انسانه و شما حق تصمیم گیری در مورد حیاتش رو ندارید!

پی نوشت: اینستاگرام، هر خوبی داشته باشه، یه بدی داره. به حیوون ها بلندگو داده!


  • ۱ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۷
  • ۱۳۰ نمایش
  • شبگرد

487

۲۳
فروردين


هارد برداشتم، دو بار رمزگذاریش کردم و چفت و بستش رو محکم کردم. با این حال وقتی که خواستم فایل ورد رو پر کنم، یه موجود نامرئی جلوم رو گرفت. گفت ننویس. اینجا هم ننویس!


  • ۳ نظر
  • ۲۳ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۲۸
  • ۲۱۷ نمایش
  • شبگرد

486

۰۸
فروردين


یعنی چی که روی سنگ قبر، جای تاریخ تولد می نویسن بهار و جای تاریخ مرگ می نویسن خزان؟ جای تاریخ تولد و مرگ باید به ترتیب نوشت: بهار و باز هم بهار


  • ۰ نظر
  • ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۶
  • ۱۶۱ نمایش
  • شبگرد