شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است


حس میکنم روی یه صفحه ی بزرگ متحرک ایستادم که حول یه نقطه می چرخه. نمیتونم بایستم یا تعادلم رو حفظ کنم. البته حفظ شرایط عادی خودم برام اولویت نیست ولی تمام تلاشم رو میکنم که شرایط زندگی برای امپراتور نینی عادی باشه.

بخوام بدون پیچیدگی حرف بزنم، اوضاع از این قراره که همه مون مجبوریم بیشتر کار کنیم. در روز، فقط حد فاصل نماز صبح تا طلوع آفتاب فرصت مطالعه دارم و بعضی شب ها اونقدر برای رسیدگی به وضعیت امپراتور از خواب بیدار میشم که بعد نماز صبح به خودم میگم:شبگرد، کتاب ها میتونن منتظر بمونن. بگیر بخواب! باقی روز هم اونقدر بدو بدو و کار هست که فرصت نفس کشیدن نیست. آخر وقت هم، نمیتونم به خودم اجازه بدم که برای مطالعه ی شخصی یا حتی نوشتن، به کسی که چهارده ساعت به خاطر ما بیرون از خونه کار میکرده، زحمت اضافی بدم، در نتیجه خودم به بعضی کارهای دیگه میرسم و اگه بخوام تفریحی داشته باشم، غر می زنم. غر خیلی خوبه. 

با همه ی این ها، معتقدم روزهای بهتری از راه میرسه و نگرانم برای کسانی که وضعیت ما در مقابلشون شوخیه!


  • ۲ نظر
  • ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۳۳
  • ۱۹۷ نمایش
  • شبگرد

روانی

۲۶
مرداد


همه ی ما انسان های سالمی به لحاظ روانی هستیم تا اینکه، در مکالمات ذهنی و دونفره ی خودمون با خودمون نفر سومی وارد میشه. 


  • ۲ نظر
  • ۲۶ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۱۱
  • ۱۶۱ نمایش
  • شبگرد

453

۲۴
مرداد

اینکه آدم نتونه حرفاش رو به نزدیکانش بزنه به این دلیل نیست که بهشون اعتماد نداره. بلکه به این دلیله که دوست نداره تصویری که ازش دارن بشکنه. چون اون ها خیلی عزیز، بزرگ و مهم هستن.

  • ۰ نظر
  • ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۰
  • ۱۸۰ نمایش
  • شبگرد

452

۲۰
مرداد


تقریبا هشت سالیه که تلویزیون خیلی خیلی کم می بینم. در حدی که چند ماه آنتن تلویزیونمون خراب بود و اصلا به صرافت تعمیرش نمیفتادیم. دو شب پیش که توی مهمونی تلویزیون روشن شد، من و امپراتور نینی مثل ندیده ها نشستیم به تماشا. یادم نمیاد سریال کدوم شبکه بود ولی بازیگر مهراوه شریفی نیا بود که نقش یه دختر چادری رو داشت که با یه آرایش بسیار چندش، روبروی یه مرد نشسته بود و بازخواستش میکرد که چرا غیبش زده بود و چرا مادرش برای خواستگاری زنگ نمیزنه و ته ش با گفتن بیشعووور با هم آشتی کردن.

من بعد از دیدن این صحنه شاخ درآوردم از این سریال های آشغالی که صدا و سیما به خورد ملت میده. اصلا مباحث اعتقادی به کنار، واقعا شما حاضرید به همسرتون بگید بیشعور؟ من آدم مودبی نیستم ولی انصافا یادم نمیاد در تمام این سال ها، به خودم اجازه داده باشم محض شوخی حتی فحش بدم به همسرم. کاش یاد بگیریم صمیمیت معنی ش فحش دادن نیست. ‌به همه فحش بدیم، ولی به همسرمون نه!


+چرا اینقدر وقت کم میارم؟ چرا اینقدر خسته میشم؟




  • ۵ نظر
  • ۲۰ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۴۷
  • ۲۹۷ نمایش
  • شبگرد