شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

ادامه ی راه

۲۹
آبان


تا چند ماه دیگه، بیست و شش سالم تموم میشه و این یعنی یک بازه ی چهارساله دارم تا سی سالگی. سی سالگی وقت اولین جمع آوری محصوله برای من و یه شروع جدی تر.

چند وقتیه که به صورت جدی، به برنامه ریزی برای این چهار سال فکر میکنم. برنامه ی زندگی شخصی و کاریم رو مشخص کردم ولی هنوز در مورد بخش علم آموزی و یادگرفتن، به نتیجه ای نرسیدم.

چیزی که واضحه برام اینه که در شرایط فعلی و برای رشته ای که دارم، دانشگاه رفتن رو وقت تلف کردن محض می دونم. نه به مدرک ارشد و دکتراش نیاز دارم که مثلا بخواد بهم شان اجتماعی بده و نه برای بدست آوردن شغل، نیاز به مدرک دارم. در نتیجه، خودم رو معاف میکنم از رفتن به دانشگاه و درگیر شدن در محیطی که در بهترین حالت، از بیست استاد، شاید یکیشون سرش به تنش بیارزه. (البته منظورم این نیست که من خیلی می فهمم و سطحم بالاست. ابدا! بلکه اون ها پرتن و اونقدر حواشی عجیب و غریب دارن که الکی انرژی آدم رو میگیرن. )

خلاصه اینکه، به نظرتون چه کنم؟ قصدم برنامه ریزی و دنبال کردن یه سیر مطالعاتی جدیه. با توجه به اینکه برنامه ندارم دانشگاه برم، شما پیشنهادی به ذهنتون میرسه؟ پذیرای راهنمایی های شما در پیام های خصوصی هستم. 

پی نوشت: کاش یه استاد صاحب نفس و خیلی قوی پیدا می شد که هفته ای یک بار برم سراغش و بهم نقطه ی صفر رو نشون بده. بگه از این نقطه شروع کن و برو جلو.



  • ۳ نظر
  • ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۱:۳۹
  • ۲۲۱ نمایش
  • شبگرد


چقدر این کتاب خوب بود و من تازه آخرهای کتاب بود که فهمیدم با یه داستان طرف نیستم و چیزی که خوندم، زندگینامه ی هوشنگ مرادی کرمانیه از زبان خودش.

اگر به دنیای پسربچه های شرور علاقه دارید، اگر حال و هوای زندگی گذشته در روستاها براتون فریبنده ست و اگر روند رشد پله به پله ی آدم ها براتون الهام بخشه، این کتاب گزینه ی خوبی برای شماست.


پی نوشت اول: خانم زهرا محمدی، خدا خیرت بده. با این درس های نگارشی که توی وبلاگت مینویسی، اعتماد به نفس نذاشتی برای ما. همش حس میکنم غلط های نگارشی دارم. اه. 


  • ۲ نظر
  • ۲۶ آبان ۹۷ ، ۰۰:۰۲
  • ۲۰۱ نمایش
  • شبگرد

468

۱۳
آبان


سردرد، درد آدم بزرگاست. دوست ندارم دچارش بشم. کاش آخرین بار باشه.


پی نوشت بی ربط: آدم هر چقدر هم که خودش رو سخت قضاوت کنه، گاهی ممکنه وسط انجام یکسری رفتار اشتباه اصلا متوجه نشه. گذشت چند سال لازمه تا بفهمی اشتباه کردی.


  • ۰ نظر
  • ۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۱:۱۹
  • ۱۹۱ نمایش
  • شبگرد

United Nothing

۰۵
آبان


نزدیک هفت سال پیش بود. تازه کنکور داده بودم و توی حال و هوای بلاتکلیفی بعد از کنکور روزها و شب ها رو میشمردم. گاهی هم برای گذران اوقاتم فیلم و سریال میدیدم. یکی از شب ها، رسیدم به فیلمی که محصول مشترک ایتالیا و بوسنی بود و حتی تصورش رو هم نمیکردم که ربطی به جنگ بوسنی داشته باشه، ولی ربط داشت. فیلم تموم شد و روح و روانم به قدری به هم ریخت که تا روشن شدن هوا، توی اتاقم راه میرفتم و به خودم و صرب ها لعنت می فرستادم. به خودم به خاطر انتخاب این فیلم و به صرب ها به خاطر این سطح از حیوون بودن. خلاصه اینکه تا همین اخیرا به شدت فراری بودم از خوندن در مورد این جنگ و نسل کشی ولی به خودم گفتم: شبگرد، تو که دستت به هیج جا نمیرسه برای حمایت از یه مظلوم! حداقل با خوندن در موردشون، بهشون ادای احترام کن.

و اینچنین بود که رفتم کتابفروشی کیهان و یکی از کتاب های کتابستان در مورد بوسنی رو برداشتم. اسمش '' لبخند من انتخاب من است'' بود. عنوانش از همون اول روی اعصابم رفت چون من پیروی این مکتبم: جواب یک سیلی دو سیلیه!سیلی اول در جواب سیلی که خوردی و سیلی دوم به این خاطره که طرف هوس تکرار این غلط به ذهنش خطور نکنه!

کتاب چطور بود؟ از ده بهش نمره ی چهار میدم. راوی یک خانم بود که در روایتش هزار باز تکرار کرد که من کودکی م رو از دست دادم. به جای این تکرار، بهتر بود از خودش فاصله بگیره و فضای نسل کشی رو درست روایت کنه. اینکه اون خانم در زمان نسل کشی نه ساله بوده، اصلا توجیه خوبی برای پرش سریع از نسل کشی و جزئیاتش نیست بلکه به عنوان یه ژورنالیست، میتونست از خاطرات مادر، پدر یا باقی نزدیکانش استفاده کنه.

ولی از خوندن این کتاب راضی هستم. مقدمه های بسیار خوبی داشت و کمک کرد قدم اول رو در شناخت بهتر این فاجعه بردارم. فاجعه ای که دونستن در موردش، به ما کمک میکنه که بفهمیم دنیا از اون چیزی که فکر میکردیم، بسیار مزخرف تر و بی در و پیکرتره.

پی نوشت: هلندی های حافظ صلح سازمان ملل، مسئول حفاظت از جون هزاران نفری بودن که در این فاجعه کشته شدن. اون ها، شهدا رو به مسلخ کشوندن و رفتن. یکی از سربازهای هلندی قبل از رفتن، زیر مخفف سازمان ملل نوشت: United Nothing



  • ۱ نظر
  • ۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۳
  • ۱۸۶ نمایش
  • شبگرد

466

۰۲
آبان


برنامه داشتیم که با هم بریم پیاده روی اربعین ولی به خاطر دو موضوع، رفتن من و آدم کوچولو کنسل شد. اول اینکه ما همین چند ماه پیش کربلا بودیم و اگر قصد داشتیم دوباره بریم، با هزینه ی رفت و برگشت هوایی ما ، سه نفر دیگه میتونستن زمینی برن  نجف و به نظرم این شکلی زیارت رفتن خودخواهی بود و دوم اینکه، ترجیحم این بود که همسرم، برای چند روز بتونه به حال خودش مسیر رو طی کنه و استفاده کنه، بدون اینکه همش نگران آسایش ما باشه. این فضای تنفس رو براش واجب میدونستم. حالا هم اکثریت رفتنی ها از مرز عبور کردن و باقی تا آخر هفته میرن. چقدر فضای اطراف دلگیره و دلتنگی ها شدیده. با این حال امید دلم رو گرم میکنه. امید به شروع سال جدیدی که بعد از اربعین شروع میشه و مترادفه با یه پرش دیگه و این یعنی پایان یک فصل دیگه ی زندگی و شروع فصل جدیدتر. امیدوارم بذرهایی که با ناامیدی کاشتم، همین روزها جوونه بزنن.


  • ۱ نظر
  • ۰۲ آبان ۹۷ ، ۰۱:۳۲
  • ۱۶۴ نمایش
  • شبگرد