شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

۱ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

روز دهم

۱۹
دی

 

از ساعت شش صبح شنبه 14 دی ماه 1398 تا الان، انگار یک قرن گذشته. اتفاقات سنگینی بودن و بقیه به اندازه کافی در موردش نوشتن. امروز صبح، باز همه چیز به وضعیت سابق برگشت با این تفاوت که یک عده دیگه نیستن و غم ته دل ما، به این سادگی برطرف نمیشه.

این مدت، رفته بودم به خانواده سر بزنم. یه مسافرت دو هفته ای که صرف بازدید از فامیل و البته مراقبت از امپراطور نینی شد که سرماخورده بود. امید داشتم بتونم از این فرصت، برای خوندن درس های عقب افتاده و انجام کارها استفاده کنم که به جز یکی از کارهایی که دستم بود، به باقی نتونستم برسم. هوا داشت شبیه عید نوروز می شد. زمین ها سبز شده بودن و در طول روز، سرما ملایم بود و آسمون خیلی خیلی آبی بود. نارنگی های پیوندی حیاط هم رسیده بودن و هر کی گذرش می افتاد، یکی دو تا می چید و می آورد. بس که اینجا ارتباطم با آدم ها محدوده، وقتی به خونه برمی گردم از این حجم از ارتباطات سرگیجه می گیرم. انگار نه انگار که سال ها در این محیط بزرگ شدم.  چمدونم رو که بستم برای برگشتن، نرگس های حیاط هم رسیدن. امسال هنوز فرصت نشده نرگس بخرم.

اصلا نفهمیدم که فاطمیه کی رسید. کارها آروم آروم دارن پیش میرن و الحمدالله خوبن. همچنان حس می کنم وسط یه بازی ام و بی اراده دارم جلو می رم. قطعات پازل دارن یکی یکی کنار هم چیده می شن و هر لحظه نگرانم که نکنه پرت بشم بیرون؟ نکنه دارم صحنه رو اشتباه می بینم؟

 

پی نوشت: منظم تر از این نتونستم بنویسم. ذهنم رو نمیتونم متمرکز کنم. این هم دهمین پست روزمره.

 

 

  • ۵ نظر
  • ۱۹ دی ۹۸ ، ۱۲:۲۲
  • ۲۰۷ نمایش
  • شبگرد