شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

498

۲۵
خرداد


جدیدا لفظ عدالتخواه بین یه عده تبدیل شده به فحش. به نظرم آدم یه عدالتخواه پراشکال باشه بهتره از اینکه یه ماله کش حرفه ای باشه. ماله می کشید که پسرباجناق این و پسر اون همینطور برن بالاتر؟ مثلا دارین از ارزش ها دفاع می کنید؟ ارزش ها رو که به قهقرا فرستادید شما!


  • ۱ نظر
  • ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۲۵
  • ۱۸۲ نمایش
  • شبگرد

497

۲۳
خرداد


یه بنده خدایی هست، تیپش روشنفکریه و بین اینوری ها و اونوری ها اسکی میره. تهیه کننده ی برنامه ش توی شبکه ی چهار یکی از نهادها ی حکومتیه و خودش و خانومش چپ و راست بیژن اشتری رو لایک میکنن. دوست دارم یه روز ببینمش و بزنم روی دوشش که، برادر بزرگوار، این جماعت روشنفکر تو رو آدم حساب نمیکنن تا وقتی که بابت هرچیزی که هستی نگی غلط کردم و خودت رو روی زمین نکشی. نه دوست عزیز، حتی اون موقع هم آدم حسابت نمیکنن. حالا هی شترگاوپلنگ باش.


  • ۰ نظر
  • ۲۳ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۵
  • ۱۴۱ نمایش
  • شبگرد

بازگشت

۲۲
خرداد

کی بود میگفت؟ یادم نیست ولی میگفت: '' وقتی حس بی هویتی و تنهایی میکنی، خودت رو کشون کشون تا وطنت برسون. خاک حالت رو خوب میکنه''.
برای مدت کوتاهی برگشتم به جایی که به دنیا اومدم و بزرگ شدم و اینبار بیشتر از همیشه حس بازگشت داشتم. چون بعد از حدود سه سال زمینی مسافرت میکردم و در طول سیزده ساعتی که توی راه بودیم، چشم به راه دیدن کوه های دوست داشتنی م بودم. بالاخره شکل کوه ها یواش یواش تغییر کرد و کوه های زاگرس از دور معلوم شد. اگر این کوه ها رو از نزدیک ندیدین، شاید منظورم رو نفهمید. ولی کوه های زاگرس شخصیت دارن. روی این کوه ها و دامنه هاشون، درخت های بلوط و در مناطق گرمسیرتر، درخت بلوط و کُنار پیدا میشه. 
وقتی رسیدیم خونه، هُرم گرما کوبیده شد توی صورتمون. بوی خاص هوای شرجی و درخت های حیاط با هم قاطی شده بود. ایستادم که وطن، اجی مجی لاترجی بگه و کل خشمی که از بهمن ماه تا الان روی قلبم بوده رو بشوره و ببره. ولی اتفاقی نیفتاد. یاد یه قانون قدیمی افتادم. جادو برای آدم بزرگا جواب نمیده و خب، من چند وقتی هست که بزرگ شدم.


  • ۰ نظر
  • ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۱
  • ۱۲۲ نمایش
  • شبگرد

سربالایی

۱۷
خرداد


چند ماهِ پیش کارم رو تحویل دادم. دلیلش خوددرگیری رئیسم بود و البته از کسی که به واسطه ی آقازاده بودن آسانسوری رشد کرده، انتظار بیشتری نمیره. از اون روز تا الان، تحت فشار روانی شدیدم. متاسفانه من آدم کاری نکردن نیستم و این وضعیت داره دیوانه م میکنه. برای موقعیت های کاری جدید هم وسواس زیادی به خرج میدم و چندین مولفه رو در نظر میگیرم که مهمترینش اینه: جای شخص مستحق تری رو اشغال نکنم! من نمیتونم به خاطر احساسات شخصیم، موقعیت شغلی یه پسر جوون که قصد ازدواج داره رو اشغال کنم یا حقوقی رو دریافت کنم که فرق زیادی به حال زندگیم نداره ولی خانم یا آقای دیگه ای هست که به این حقوق برای گذران زندگیش نیازمنده. سازگاری کار با شرایط زندگیم هم مهمه و فقط امکان دورکاری دارم.  خلاصه اینجوریه که روزها و شب ها میگذره و من پریشون تر میشم. روزها که درگیر رسیدگی به امورات امپراطور نینی هستم و شب ها تا دیر وقت، ذهنم درگیر اینه که چه کاری ازم برمیاد؟ حتی گاهی برای خروج از این فضا به کار تباهی مثل ارشد خوندن فکر میکنم! قسمت ترسناک کار اینجاست که هرچه از فضای فعالیت مفید فاصله میگیرم، تغییراتی رو در روحیه م می بینم که باهاش بیگانه بودم تا الان. مثلا روز به روز بیشتر از فضای بحث های جدی فاصله میگیرم و موضوعاتی که بهشون فکر میکنم دم دستی تر و سطحی تر میشن.

این روزها بیشتر از هر روز دیگه ای، جای خالی خانواده م رو حس میکنم. خانواده ای که اگر بهشون نزدیک بودم یا حداقل هفته ای یه بار می دیدمشون، زندگی برام آسون تر میشد. به هر حال شرایط فعلی جور دیگه ایه و باید با تمام قوا جلوی مچاله شدن روحیه م رو بگیرم.


  • ۵ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۸ ، ۰۷:۱۲
  • ۱۸۲ نمایش
  • شبگرد

پست موقت

۱۱
خرداد


حالا نه اینکه چیز خاصی بخوام بنویسم. ولی یه کانال توی بله ساختم:

shabgard24

  • ۰ نظر
  • ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۲
  • ۱۰۶ نمایش
  • شبگرد