خیلی وقته که مطالعه جنایت و مکافات رو تموم کردم ولی فرصت و تمرکز نوشتن در موردش رو نداشتم. الان سکوت خونه رو غنیمت میشمرم و فوری چند خطی در موردش می نویسم:
***خطر لو رفتن داستان
در مورد جنایت و مکافات تا دلتون بخواد نقدهای حسابی هست. نقدهایی که میشه کلی ازشون یادگرفت و داستان رو از چندین زاویه و در چندین لایه بررسی می کنن. اجازه بدین نقدهای از منظر روانشناسی و جامعه شناسی و... رو رها کنم و چند کلمه از زبون خودم بنویسم!
در طول داستان دوست داشتم جمجمه ی راسکولنیکف(قهرمان داستان) رو له کنم. راسکولنیکف نماد تمام مردهاییه که توسط مادر و خواهرشون پرستیده میشن و وقتی وارد جامعه میشن، حتی نمیتونن گلیم خودشون رو از آب بیرون بکشن! با این حال دچار این توهم میشن که از سطح جامعه عادی بالاترن و اصلا مصلح اجتماعی هستن! راسکولنیکف از نظر من به قدری خودخواهه که حتی نمیتونه ادای آدمایی رو دربیاره که دلشون به حال جامعه میسوزه. اگر مردم بدبخت براش ارزشی داشتن، بخاطر قتل خواهر زن رباخوار بیشتر خودش رو سرزنش می کرد. نهایتا اینکه راسکولنیکف برای من جز اون دسته از آدم هاییه که نه می تونن عاشق بشن و نه میتونن قدمی برای بشریت بردارن و تا آخر عمر، بقیه باید جورشون رو بکشن.
من تا قبل از این کتاب های ابله، همزاد، بانوی میزبان و شب های روشن رو از داستایفسکی خونده بودم و هیچکدوم رو دوست نداشتم. ولی جنایت و مکافات عالی بود به نظرم
پی نوشت: متشکرم از آقای هایتن که با همکاری ایشون کتاب رو مطالعه کردیم. ان شاء الله بزودی برادران کارامازوف رو هم بخونیم.