سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۳ ق.ظ
طبق صحبتی که داشتیم، قرار شد پستی در مورد مطالعه ی گروهی جنایت و مکافات بنویسم. فکر میکنم که خوبه مدت زمان بیست روز رو برای مطالعه کتاب در نظر بگیریم. برای اینکه بفهمیم هر روز چند صفحه باید بخونیم، تعداد صفحات کتاب رو تقسیم بر بیست می کنیم و میزان مطالعه هر روزمون بدست میاد. برای مثال، کتابی که تهیه کردم، چاپ سوم انتشارات نگاهه و آقای اصغر رستگار ترجمه ش کرده. تعداد صفحات کتاب 711، در نتیجه، روزی سی و پنج صفحه باید بخونم.
دوستانی که قصد دارن در مطالعه کتاب شرکت کنن، در کامنت ها اعلام کنن. هر روز هم بعد از مطالعه بخش خودشون، در کامنت ها اعلام کنن که کار بهتر پیش بره. اگر مطلب قابل توجهی هم بود، در کامنت های همین پست نوشته میشه ان شاء الله.
لینک پست رو برای مراجعه راحت تر، در قسمت پیوندهای روزانه قرار میدم.
شروع مطالعه، امروز 26.4.97
از امروز شروع کنیم. فردا دیر است :)
پی نوشت1: تعداد صفحات هر روز اصلاح شد
پاسخ:
بله و برای مجازات باید تقسیم بر پنج کنید کتاب رو :)
به نظرتون تقسیم بر بیست زیاد نیست؟ یعنی خوندنش بیست روز طول میکشه. برای کتاب من میشه روزی سی و پنج صفحه.
پاسخ:
بله. از وقتی که آقای هایتن گفتن توی فکر تعداد صفحاتم. خب به نظرم همون بیست بخش خوب باشه. برای من میشه 35 صفحه
پاسخ:
آفرین شبگرد. درود بر تو
پاسخ:
من قبل از این، چهارتا از کتابهاش رو خونده بودم ولی با وجود قوتش، زیاد دوستشون نداشتم. ولی با همین سی و پنج صفحه حس کردم متفاوته با مطالبی که تا حالا ازش خونده بودم
خیلی هم خوب :)
پاسخ:
سلام
نفرمایید :)
راسکولینکف کتاب من هنوز دختری ندیده. ای بابا، هنوز هیچی نشده یه دختر اومد وسط داستان؟
شاید چاپ کتابتون با کتابم فرق داشته باشه. تعداد صفحات هرچقدر که هست تقسیم بر بیست کنید و میزان مطالعه هر بخش بدست میاد. برای من سی و پنج صفحه ست هر بخش و الان صفحه هفتادم.
###خطر لو رفتن داستان
راسکولینکف نامه ی مادرش رو خونده و شاکیه و با خودش راه میره و حرف میزنه
پاسخ:
بله فیدیبو قبلا استفاده کردم. کاش روی دستگاه های ایبوک ریدر هم جواب میداد.
البته من خودم چندان حساس نیستم برای لو رفتن داستان. برای دیگران نوشتم
پاسخ:
بسیار خوب
من هم خوندم بخشم رو
پاسخ:
اشتباه تایپی بوده!
###خطر لو رفتن داستان
بدترین اتفاق ممکن کشته شدن خواهر پیرزنه بود. چون خواهره خودش مظلوم بود و قتلش اصل عمل رو زیر سوال می برد. اون قسمتی که راسکولنیکف پشت در ایستاده بود تا اون دو مزاحم برن، مثل بعضی کابوس هایی بود که می بینیم گاهی. فرارش نفسگیر بود.
و یک سوال بی ربط: FGPA همون رسپریه؟
پاسخ:
بله اون پست رو خوندم. ولی چون تخصصم نیست چهل درصدش رو فهمیدم!
متشکرم
پاسخ:
سلام. من هنوز متاسفانه نتونستم بخونم. ولی همین امشب ان شاء الله میخونم و اجازه نمیدم بیفته برای فردا
پاسخ:
سلام
بله شما الان یک صفر برنده هستید! چون من یک روز نرسیدم بخونم. هرچند جبرانش کردم ولی به هر حال در اون روز نخوندم
پاسخ:
سلام
الحمدالله خوب داریم پیش میریم
پاسخ:
ان شاء الله خفه ش کنه. آمین
پاسخ:
هزار بار تا الان گفتم با خودم که هفتاد صفحه واقعا اشتباه بود!
پاسخ:
سلام
مجبورم می کنید بخش های آینده رو پیش پیش بخونم!
پاسخ:
سلام. بله اصلا شخصیتش به دل نمیشینه. عوضش دوستش شخصیت جالبی داره.
و بین شخصیت ها تا اینجا سونیا به نظرم دوست داشتنی تره
راسکولنیکوف آدم مغروریه و خودش رو بالاتر از سطح جامعه میدونه. بالاتر هم هست ولی نمیتونم قضاوت کنم که آیا حق کشتن آدمها رو داشت؟
پاسخ:
راسکولنیکوف به نظرم موجود بسیار خودخواهیه و از سطح مردم عادی هوشش بالاتره. از تحلیل هاش در مورد شخصیت ها به این نتیجه رسیدم.
به نظرم شخصیت مثبتی نیست. اگر دلش به حال انسانیت و عدالت می سوخت، بعد از کشته شدن خواهر پیرزن احساس عذاب وجدان بیشتری داشت. ولی این مساله دغدغه ش نیست. فکر میکنم داستایوفسکی هم برای به چالش کشیدن شخصیت قهرمانش، خواهر پیرزن رو وارد اتاق مرگ کرد. چون خواهر پیرزن نماد آدم های مظلوم بود
پاسخ:
و آدم به این فکر میکنه که: راسکولنیکوف دیگه به مسائلی فکر کرده که داستایفسکی نگفته؟
پاسخ:
تطهیر سونیا به نظرتون درسته؟ آیا هیچ راه دیگه ای نداشته واقعا؟
من هم متوجه اغراقش شدم ولی اینطور برای خودم توجیه کردم که این افراط به خاطر طبقه پایین جامعه و مصرف الکله
پاسخ:
برای من از بخش امروز پنج شش صفحه موند که با بخش فردا میخونم.
تاکید بیش از حدش یه جورایی خشم داستایفسکی رو از آدم های جامعه نشون میده. انگار داره میگه آهای پست فطرتا، سونیا با تمام کارهاش از شماها بهتره!
در مورد پز روشنفکری هم به صحبتتون اضافه کنم که البته خیلی نویسنده ها، تا میخوان بگن ما هم بله، یه زن یا وضعیت سونیا رو در داستان میگنجوندن. در ادبیات ایران نمونه ش زیاده. ولی در مورد این داستان، چون از طریق پدر سونیا با سونیا آشنا شدم کمتر این حس رو داشتم.
در مورد اغراق هم، به این مساله دقت نکرده بودم. موافقم باهاتون.
پاسخ:
نشد که بنویسم. این بخش مطالعه شد
پاسخ:
من هم مسافرت هستم و این روزهای اخری رو به سختی میخونم و سعی میکنم عقب نیفتم!
بله دیدم پست وبلاگتون رو و اگر تلگرام داشتم حتما عضو فعال گروه می شدم. ولی بعد از فیلتر شدن تلگرام دیگه فیلتر شکن نصب نکردم و از واتس اپ هم استفاده نکردم.
خیلی خوبه که کتابهای دیگه ای رو هم مطالعه کنیم. پیشنهاد کتاب بعدی با شما
پاسخ:
بله فردا روز آخره. چقدر زود بیست روز گذشت!
من هم دارم بخش امروز رو میخونم
پاسخ:
کتاب من هم تموم شد. ان شاء الله فردا صبح نظرم رو می نویسم.
کتاب خوبی انتخاب کردید. بعد از جنایت و مکافات، استراحت محسوب میشه. امیدوارم توی کتابخونه ی اعضای خانواده پیدا بشه
پاسخ:
بله باهاتون موافقم. سونیا کاملا بدبخت شد با این انتخابش.
من هم امروز زنان کوچک رو شروع میکنم و تلاش میکنم دو بخشش رو بخونم که بهتون برسم.
پاسخ:
من هنوز نخوندم بخش امروز رو و مطالعه کتاب رو طبق زمان بندی بیست و ششم تمام میکنم.
هنوز فرصت نکردم در مورد جنایت و مکافات پست پایانی بنویسم. امیدوارم که در روزهای اینده بتونم بنویسم.
سخت نگیرید، در کنار وعده های سنگین غذایی، گاهی پفک نمکی لازمه