شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

رستگاری

۲۸
بهمن

دیروز بعد از مدت‌ها، رستگاری در شاوشنگ رو دیدم. دوستش داشتم. اصولا عاشق کتاب‌ها و فیلم‌ها و حتی داستان زندگی آدم‌هایی هستم که از یه جایی بعد، درست از اونجایی که انتظارش رو نداری همه چیز عوض می‌شه. چیزی قشنگ‌تر از اولین پرتوهای نور توی تاریکی مطلق هست؟ فکر نمی‌کنم.

 

  • ۱ نظر
  • ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۵۴
  • ۲۶ نمایش
  • شبگرد

۵۴۷

۱۱
بهمن

سرم خالی شده
قبلا توی ذهنم یه دنیای موازی جریان داشت. تا اینکه آدم‌هاش یکی یکی افتادن مردن.
سرم دیگه خالی شده.

  • ۶ نظر
  • ۱۱ بهمن ۰۲ ، ۱۵:۲۱
  • ۵۱ نمایش
  • شبگرد

546

۲۸
ارديبهشت

 

خوشحال و خندان و بعد از یک ماه کار، فایل ورد رو میبندی به خیال اینکه کل منابع قابل اعتنا رو شخم زدی که ناگهان و دقایقی قبل از ارسال فایل، چشمت به یه تیتر میخوره. یه کتاب دویست و خرده ای صفحه ای کاملا منطبق به موضوع که تا حالا اسمش رو نشنیدی. این یعنی یک هفته دیگه خلاصه نویسی و ترجمه. ای کوفت.

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۱۹
  • ۶۱ نمایش
  • شبگرد

بدیهیات

۱۵
ارديبهشت

 

دیگه توی این سن و سال برام واضح و مشخصه که آدم‌ها از نزدیک یه جور دیگه‌ن. اون آدم با کمالاتی که می‌بینی، در 99.9 درصد، از نزدیک حالت رو بهم میزنه. آدم‌هایی که فکر میکنی چقدر زندگی مفیدی دارن و چقدر حالیشونه، باز هم در 99.9 درصد هیچی بارشون نیست. (این یکی رو بارها و بارها دیدم!). همینطور، اگر دیدید مردی، زیادی به زنش نازید و خانم خانمم گفت و و زنی زیادی شوهرم شوهرم کرد، زیاد جدیش نگیرید. از نزدیک داستانشون یه چیز دیگه ست :)   (این رو هم بارها در مورد آدم‌های مختلف دیدم!)

در کل هر جا شو آف دیدید دوستان، فرار کنید!

پی نوشت: حرف‌هام خیلی بدیهی بودن. ولی دو سه نفری باید میخوندن. دو سه نفر جوون‌تر !

پی نوشت2: یه چیز سمی دیگه هم بگم؟ یکی از عزیزان وبلاگ نویس هست اینجا. بعد طرف متاهله و بقیه رو هم راهنمایی میکنه چطوری زندگی کنن و یه جوری زندگیش رو پرزنت میکنه که انگار خبریه. بعد من زن این بنده خدا رو میشناسم :) باور کنید اگر چهار تا مرغ و خروس داشتم نمیدادم این نگه‌شون داره بس که احمق و سطحیه.  دلم از این میسوزه که یه جوون کم سن و سال، میاد و این‌ها رو میخونه و خودش رو با این مقایسه میکنه و حسرت زندگیش رو میخوره. حسرت نخورید بابا !

 

  • ۴ نظر
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۱۵
  • ۱۰۳ نمایش
  • شبگرد

544

۲۰
فروردين

 

بین تمام راه‌های مقابله با غم، فعلا انکار رو انتخاب کردم. جواب داده؟ نه.

 

  • ۹ نظر
  • ۲۰ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۱۸
  • ۹۴ نمایش
  • شبگرد

543

۲۱
اسفند

 

کله صبح اد شدم توی کنفرانس. کنفرانس دهنده‌ی فعلی از چینه. الان باید عصر باشه اونجا و صدای کوبیده شدن ظرف‌ها میاد. انگار که مثلا توی رستورانی چیزی باشه. الان توی شمال غرب چین  دنیا چه شکلیه؟ بهار اومده؟

  • ۰ نظر
  • ۲۱ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۳۶
  • ۵۹ نمایش
  • شبگرد

542

۳۱
شهریور

 

بعضی وقت‌ها حس می‌کنم که دارم از زیر آب به دنیا نگاه می‌کنم. همه چیز گنگه و رنگ‌ها قاطی‌ان. دیروز اینطور بودم. امروز هم همینطور.

دیروز کله‌ی صبح رفتم دانشگاه. تا خود ظهر مغزم روشن نشد و چند تا سوتی بدجور هم دادم. مثلا گفتم جمهوری چک از بازمانده‌های یوگوسلاویه. بنده خدا استاده فکر کنم روحیه‌ش نابود شد.

بعدش هم رفتم یه کافی میکس خریدم که شاید مغزم روشن بشه که نشد و در همین حین، کتک کاری دانشجوها رو می‌دیدم که گاهی به محوطه نمازجمعه می‌کشید و گاهی می‌رفت سمت کتابخونه مرکزی.

بعد کلاس، دانشگاه آروم بود ولی همه داشتن هم رو چپ چپ نگاه می‌کردن. منم همچنان خیال می‌کردم اون موجود نامرئی همیشگی‌ام. نبودم ولی.

حالا هم کله‌ی صبح پاشدم و به دو تا از استادها که رابطه خوبی باهام دارن، ایمیل زدم که با هم مقاله کار کنیم و چاه خودم رو عمیق‌تر کردم.

به هر حال زندگی داره می‌گذره.

 

  • ۹ نظر
  • ۳۱ شهریور ۰۱ ، ۰۸:۴۹
  • ۱۲۹ نمایش
  • شبگرد

541

۲۴
خرداد

 

این صلح نیم‌بند چقدر دیگه دوام خواهد داشت؟

احتمالا یه مدت زمان کم.

 

  • ۲ نظر
  • ۲۴ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۵۸
  • ۸۴ نمایش
  • شبگرد

538

۱۰
بهمن

 

معضلی که با همکلاسی‌های محترم دارم اینه که، عشق اپلای دارن. درس اختیاری بسیار مهم با یه استاد درجه یک مشهور با کلی تالیفات رو برنمیدارن، میرن یه درس مزخرف رو با یه استاد مورد دار برمی‌دارن. چون خوب نمره میده و برای اپلای میتونه کمکشون کنه. گیر یه مشت احمق در این ابعاد افتادم! به خدا هرجا هم برید، یه کم سواد نیاز دارید!

 

  • ۱ نظر
  • ۱۰ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۵۷
  • ۸۶ نمایش
  • شبگرد

537

۱۲
دی

 

اسم اون فیلسوف یادم نمیاد و یادم هم نیست که بعدش کدوم نظریه پرداز در این مورد صحبت کرد. ولی بحث در این مورد بود که گاهی یک پیش بینی سیاسی، خودش میتونه باعث رخ دادن اون اتفاق بشه. نمونه ی تاریخیش رو بخوام بگم، قضیه ی فرعون و حضرت موسی ست. اگر فرعون اون شب خوابش رو فراموش می کرد یا حداقل بعدش بیخیال خوابش میشد و دستور نمیداد که نوزاد های پسر رو بکشن، مادر حضرت موسی مجبور نمی شد ایشون رو پنهانی به دنیا بیاره و بعد بذاره توی سبد و به نیل بندازه و بعدش هم حضرت موسی به قصر فرعون برسه و حضرت آسیه و فرعون بزرگش کنن و نهایتا دودمان فرعون به باد بده.

 

پی نوشت: این پیش بینی های مزخرف در مورد آینده ی آدم ها، این ضربات مهلکی که به روح آدم ها زده میشه، آدم ها رو به بدجایی پرت می کنن. به همونجایی که متهم شون میکردن که می رسن.

 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ دی ۰۰ ، ۲۲:۲۰
  • ۸۳ نمایش
  • شبگرد