شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

خون مفت!

۲۳
مهر


چند روزی میشه که عصبانیت بی قرارم کرده. شب ها هم که تقریبا هشت بار بیدار میشم و این وضعیت خواب و استراحت، توان تشخیصم رو تحلیل برده و مساله اینه که نمیتونم درباره علت این عصبانیتم حرف بزنم و تنها کسی که میتونه این خشم رو درک کنه، هزار کیلومتر دورتره.

میدونید از چی عصبانی هستم؟ از شنیدن اسم خاشقچی! از اینکه عربستان سعودی یک نفر رو زده کشته و کل دنیا دوربین هاشون رو زوم کردن روی کله ی ولیعهد سعودی و حتی تلویزیون خودمون از جلوی سفارت سعودی پخش مستقیم میره و صبح و شب از رسانه های داخلی و خارجی و اینوری و اونوری اسم این آقا رو میشنویم ولی کسی نمی بینه که همین سعودی هر روز چقدر داره آدم میکشه توی یمن! آدم های واقعی! آدم هایی که قلب و ریه و کلیه دارن مثل ما! آدم هایی که بچه های کوچولو دارن و بچه هاشون رو دوست دارن! بچه های کوچولوشون عین بچه های ما دندون درمیارن و تاتی تاتی میرن و هر روز شیرین کاری میکنن. ولی با این ها جوری رفتار میشه که انگار خون شون مفته! ارزونه! عوضش خون خاشقچی می بینید چقدر می ارزه؟

این ماییم که قیمت خون آدم ها رو مشخص می کنیم! این رسانه ی کوفتیه که قیمت خون رو مشخص میکنه!


  • ۰ نظر
  • ۲۳ مهر ۹۷ ، ۲۳:۴۶
  • ۱۷۶ نمایش
  • شبگرد

464

۲۰
مهر


قبل از اینکه دلار اینطور جنی بشه، لپ تاپ جدید خریدم و هنوزم که هنوزه حوصله ی نصب ویندوز جدید و دانلود درایوراش رو ندارم. لپ تاپ قدیمیه رو هم که روشن میکنم میگه: تو از اون زمانی که فکر میکردی جنبش های دانشجویی هم آدمن میومدی منو روشن میکردی، حالا بعد از اون همه سال هنوز روی روشن کردن منو داری؟ برو عامو. برو بذار بخوابم. در نتیجه مجبورم قید پست های طولانی رو بزنم.

علی الحساب یکی از کتاب هایی که اخیرا خوندم رو معرفی میکنم. ایشون کتاب هفته ی چهل و چند هستن.

هفته ی چهل و چند، ‌یکسری روایت مادرانه ست که به نظرم جذابن. تنوعی هم که در انتخاب راوی ها لحاظ شده زیاده و ما با مادرهایی با عقاید متفاوت روبرو میشیم. بعضی مادرها حسابی به دل میشینن و بعضی دیگه کفر آدم رو درمیارن. حالا چرا عنوانش هفته ی چهل و چنده؟ دوران بارداری چهل هفته ست و این عنوان اشاره به مدت زمان مادرانگی مادرها داره. به نظرم خوندنش جالبه حتی اگر مادر یا خانم نباشید! ناشر این کتاب، نشر اطرافه که تازه کاره و خوب هم کار میکنه. اگر کتابخوان حرفه ای هستیم، بد نیست این انتشارات رو زیر نظر داشته باشیم.



  • ۲ نظر
  • ۲۰ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۳
  • ۱۷۴ نمایش
  • شبگرد

463

۱۲
مهر

مگ بعد از مکثی گفت: '' من آرزو داشتم کاش اصلا قلبی نداشتم که اینطور به درد بیاید''.
زنان کوچک، فصل روزهای سیاه، لوئیزا می آلکوت

پی نوشت: راست میگه. من هم قلب رو دوست ندارم.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ مهر ۹۷ ، ۰۰:۴۵
  • ۱۶۵ نمایش
  • شبگرد

462

۰۷
مهر

آدم اگر کمی عاقل باشه، نسبت به کنجکاوی آدم ها حساسیت نشون میده. این خوب نیست کسی زیادی در مورد آدم بدونه. حتی ما آدم های خیلی معمولی. اطلاعات شخصی ما که حتی شامل اطلاعات کاملا جزئی میشه، میتونه جمع بشن و تبدیل به پتکی بشن در دست دوستانی که معلوم نیست همیشه دوست بمونن. اینطوریه که آدمیزاد مجبوره یکسری آدم ها رو بندازه در دالان حذف. دالان حذف چیه؟ یه مسیر منطقی که به حذف آدم ها در گذشت زمان منجر میشه.
و کل این قضیه به این معنا نیست که ما آدم بدی هستیم یا طرف مقابل آدم بدیه. اصلا و ابدا
میشه گفت همه ی ما خوبیم، فقط خطوط قرمزمون متفاوته.

  • ۲ نظر
  • ۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۱:۰۶
  • ۲۵۳ نمایش
  • شبگرد

461

۰۵
مهر


شب سوم محرم یه پسربچه من رو با مادرش اشتباه گرفت. اولش فکر کردم به خاطر تاریکی فضای بیرون هیئته ولی بعد از اینکه اومد جلو و بازم اصرار داشت که من مامانشم، خنده روی لبام خشکید. به خودم گفتم نکنه مامانش مرده؟

مشاهده ی میدانی خداروشکر این حدس رو رد کرد. ولی متوجه شدم مادرش از پدرش جدا شده و پسر سه ساله حالا با پدرش زندگی می کنه. 

این وقت شب هی صداش توی گوشم میپیچه: مامانی تویی؟ مامانی تا الان کجا بودی؟ مامانی بریم پیش بابا؟


پی نوشت: از صبح شاکی ام از زمین و زمان و چشم دیدن هیچ بنی بشری رو ندارم. حتی روزنوشت های آخرشب هم این حجم از خشم افسارگسیخته رو آروم نکرد. در نتیجه گفتم بیام این مطلب تلخ رو بنویسم و حال شما رو هم بگیرم، باشد که رستگار شوم :))



  • ۲ نظر
  • ۰۵ مهر ۹۷ ، ۰۱:۰۴
  • ۱۷۶ نمایش
  • شبگرد