442
طبیعی ترین واکنش به فشارهای روانی که این روزها از هر طرف به مغزمان شلیک می شود، افسردگی است. چاره ای نداریم جز اینکه روی انگشت های پا بایستیم و دماغمان را بالاتر از سطح آب نگه داریم. به هر حال نباید خفه بشویم...
این روزها چطور می گذرد؟ کاملا روزمره و پر رفت و آمد. کتاب ها را از خانه نیاورده ام چون چمدانم حقیقتا جا نداشت. ولی رفت و آمدها نود درصد دوست داشتنی هستند و کمک می کنند تا حرف زدن را فراموش نکنم. اینجا انجیرها رسیده و طبق معمول لامصب ها بسیار شیرین هستند. در بیست و چهار ساعت، هشت ساعت آب نداریم و گاهی برای شست و شوی جوجه دچار مشکل می شوم. اگر فوتبال باشد، تلویزیون روشن می شود و َخانواده با هم تصمیم می گیرند از یک تیم متنفر شوند. امروز برای تصمیم بین تیم های فرانسه و آرژانتین دچار مشکل شده بودیم. چون فرانسه عوضی است و همین امروز از کنفرانس منافقین در خاکش حمایت کرده و گل سرسبد آرژانتین هم مسی است که اخلاقش گند است و برای صهیونیست ها دم تکان می دهد. نهایتا تصمیم بر این شد که طرفدار آرژانتین باشیم که البته بازی را ندیدم. امروز غذا را هم من پختم و کلی بابت نبودن روغن کنجد و نمک دریا غر زدم و یادآوری کردم که اگر من نباشم، خودشان را با روغن های فاجعه ی کارخانه ای و نمک های بی کیفیت بیرونی به کشتن می دهند. حالا هم منتظر نشسته ام که امپراطور کوچولو بیدار شود و مراسم تعویض پوشک را انجام دهم و در این بین، شاید سری به کتاب خانه های خانه زدم تا چیزی برای خواندن پیدا کنم.
فعلا همین.
- ۹۷/۰۴/۱۰
- ۲۰۰ نمایش