آفتابه لگن هفت دست
پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۱۱ ب.ظ
خب من جز گروهی از آدم ها بودم که بساط زندگی شخصیم شامل دو تا میز، چند قطعه کتابخونه، حدود هشتصد جلد کتاب و چند دراور می شد. روان نویس ها و دفترها و سررسید ها و کلی خرت و پرت دیگه هم طبیعتا جز ملزومات بود.
امسال چیکار کردم؟ نشستم و با خودم گفتم: شبگرد، ته ش چی؟ تا کی میخوای اینقدر سنگین زندگی کنی و سنگین سفر کنی؟ تا کی میخوای جای بچه ت رو به خاطر این وسایل تنگ کنی؟ خب، باید بگم درجا به این سوالم جواب دادم و کتابها رو فرستادم توی جعبه و میزها و کتابخونه ها رو حباب پیچ کردم و فرستادم توی انباری. تا وقتی که یه خونه ی بزرگتر داشته باشیم که این وسایل، جای کسی رو تنگ نکنه و البته به خودم قول دادم دیگه به این همه وسیله، وسیله ای اضافه نکنم و بعضی رو رد کنم بره. حالا هم شروع کردم، دقیقه دقیقه ی زندگی رو از روی زمین برای خودم جمع می کنم. میدونم که دیگه زندگی وقت آزاد به من هدیه نمیده. خودم باید وقت های آزاد رو بدزدم.
- ۹۷/۱۲/۱۶
- ۳۲۷ نمایش