شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

شبگرد

روزهای زندگی یک شبگرد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۲۸
    546
  • ۰۲/۰۱/۲۰
    544
  • ۰۱/۱۲/۲۱
    543
  • ۰۱/۰۶/۳۱
    542
  • ۰۱/۰۳/۲۴
    541
  • ۰۰/۱۱/۱۰
    538
  • ۰۰/۱۰/۱۲
    537
پیوندهای روزانه

522

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۴۴ ب.ظ

دلم یازده سالگی رو می خواد.  اون وقتی که سوار ماشین بی کولر میشدیم می رفتیم بندر. اون دو قدم راه چه طولانی به نظر میومد. لعنتی، الان که فکرش رو می کنم همون موقع هم با خودم درگیر بودم و به جای یورتمه رفتن توی ساحل، می نشستم و به بعدا فکر می کردم.
ماه پیش داشتم به '' سوی فانوس دریایی'' ویرجینیا وولف رو می خوندم. قبلا یه بار هشت سال پیش کتاب رو دستم گرفته بودم و بعد نتونسته بودم ادامه بدم.  این سری ولی کتاب رو دوست داشتم. توی کل کتاب تقلای وولف رو انگار می تونستی ببینی. تقلا برای زنده موندن. دلیل برای اینکه این مسخره بازی روزمره که اسمش زندگیه ارزشش رو داره. انگار می تونستی ببینی این زن، پشت کلمات آروم آروم داره محو میشه و میره. آدم گاهی همین حس رو داره. حس اینکه کم کم داره بی رنگ میشه و بعد، هیچ.

 

 

  • ۰۰/۰۳/۲۰
  • ۵۳ نمایش
  • شبگرد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی